ایران....
- يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۵۰ ق.ظ
از هر طرف، به حال جوانان نگاه کن
پر می شوم ز درد ، ز هر سو بخوانی ام
وقتی به حال و روز خودم، فکر می کنم
دارد حرام می شود اینجا جوانی ام
مدرک، هنر، جوانی و سر زندگی، ولی
این ها ملاک سنجش کشور نبوده است
این حجم اختلاس، برای خدای ما
باور بکن که قابل باور نبوده است
من شرم می کنم ز غمِ مرد، سفره اش
گرچه درست، در گذر راه نفت بود...
اما چنان به فقر، دچار و اسیر بود
روزش دقیق، شکل همان چاه نفت بود
من شرم می کنم ز خجل بودن پدر
چون در وجود خسته ی او نان نمانده است
مضمون کودکانه ی خود را عوض کنید
در دست های خالی او، نان نمانده است
با صد هزار امید، به اینجا رسیده این
لطفا بیا و تیشه به این آرزو نزن
از پشت، تیر و خنجر و نیزه رسیده است
رحمی بکن به ما و تو از روبرو نزن
ایران هنوز، تشنه ی قدری عدالت است
من یک جوان خسته دل و نا توانی ام
با این شرایطی که شما ساختی، عزیز
دارد حرام می شود اینجا جوانی ام
#حمید_رفایی
#ایران
@hamidrefaeipoem
- ۹۷/۱۱/۲۱